نوشته شماره ۱ (سنگ هم روزی صحبت می کرد)

سنگ به چه فکر می کند که در این سکوت دور و دراز خود فرو رفته است ؟ نزد افکار خود می اندیشیدم که شاید روزی در آن گذشته های دور سنگ نیز قادر به  حرکت  کردن بود یا می توانست صحبت کند، وقتی که خداوند آسمان و زمین را بنا نهاد، سنگ در عظمت قدرت خداوند به سکوت فرو رفته است .  شاید هم نه. شاید بعد از خلقتش از دیدن نظم موجود روی زمین که نشان از خالق مدیر و مدبر است  در شگفت است ؟ نمی دانم . شاید بعد از خلقت انسان از دیدن خلیفه خدا لب به سکوت گشوده است و شاید که انسان با عظمت، با کار های خویش زبان سنگ را فلج کرده است. ای بابا اینا که همش شد احتمال. خیلی دنبال سنگی گشتم که بتونه صحبت کنه ولی نشد از شدت خستگی  زیر سایه ای نشستم ، به فکر رفته بودم  که ناگهان زیر پام سنگی تکان خورد و شروع به سخن کرد و از اینکه نمی توانند صحبت کنند نزد من لب به گلایه گشود. او اصلا به خاطر خودش که نمی تواند صحبت کند ناراحت نیست ولی  این سکوت در برهه ای از زمان سنگ را بسیار آزرده خاطر کرده است روزی که انسان ، خلیفه خدا روی زمین او را تراشید و آن را به خدایی گرفت ، سنگ از این شرمنده است که چرا نتوانست  دهان خود را باز کرده و سخن بگوید و به انسان بگوید که او خود ساخته ی دست خداست. روزی که  از سنگ به عنوان ابزار جنگ استفاده شد سنگ نتوانست  حرف خود را به گوش انسان برساند و به او بگوید که مگر زمین خدا وسیع  نیست که برای زندگی کردن روی آن با هم می جنگند سنگ نتوانست بگوید که در نهایت انسان با دست خالی از این جهان به سفر ابدی خواهد رفت . گلایه هایش تمامی نداشت .می گفت هنوز باگذشت سالها خیلی سخت هست که کسی حرفهایت را نفهمد، هنوز گلوله های سنگی بر سر مردم بی گناه فرود می آید و بی جهت جان انسان گرفته می شود . سنگ عظمت خود در کوه های استوار با حقارتش را در این گلوله ها مقایسه می کند و می گوید کوه ها که مایع حیات را برای انسان  در خود جا می دهند و آن را به عمق زمین هدایت کرده و آن را به دست انسان می رساند چرا باید چشم به جان او نیز داشته باشند. آهی کشید و به سکوت خود ادامه داد و به افق نگریست . هر چه صدایش زدم جوابی نداد با خودم خیال کردم همه اش خواب بوده است ولی چیز هایی در ذهنم مرا آزار می داد . آیا ما توانستیم جواب اعتمادی که به ما شده است را به خوبی پاسخ دهیم؟ آیا ما  خواهیم توانست از آزمایش زندگی سر بلند بیرون آییم؟ آیا ما قدر دان این اعتماد هستیم؟ آیا خدا را به خاطر فقط این آزمایش شکر کرده ایم؟ آیا از خدا به خاطر این فرصت قدر دانی کرده ایم ؟ آیا توانایی  این قدر دانی  را داریم؟.........

خدایا ممنون از اینکه به من اعتماد کردی.....

خدایا ممنون از اینکه  به من هم فرصت دادی ......

خدایا مرا توانایی ده تا بتوانم جواب اعتماد تو را دهم.......